کاریزماتورِ پوچ!
چنانچه میدانداری گروههای مختلف تأثیرگذار را در دهههای گوناگون مورد ارزیابی قرار دهیم، درمییابیم که در هنگامهای نویسندگان، صاحبان اندیشه و قلم و… مرجعیت اجتماعی را به دست گرفتند و خروجی آن نیز منجر به دگرگونیهای ژرف اجتماعی شد و توانست تغییرات بنیادین و اساسی را به ارمغان آورد.
پیشازاین نیز گفتیم که بهطور مثال در دهههای ۴۰ و ۵۰ نویسندگان و اهالی قلم توانستند کتاب را به زندگی گروههایی از مردم بکشانند و وزن و اندازهی دانش و بینش اجتماعی را بهطور چشمگیری ارتقاء دهند و درنهایت دگرگونیهایی را به وجود آورند.
در سالهای ابتدایی انقلاب نیز رسانهها و روزنامهنگاران عصر طلایی خود را آغاز کردند و قادر شدند مرجعیت اجتماعی بخش وسیعی از تودهها را در اختیار گیرند و تحولآفرین شوند، لیکن بهتدریج بهاصطلاح عامیانه «زور خود را فروختند و التماس خریدند» و رسالت قلم و آگاهیرسانی را فدای گرفتن امتیازهای شخصی و فردی کردند و مبدل به باطله شدند.
البته امروز باز رسانههایی هرچند اندک هستند که به حیات شرافتمندانهی خود ادامه میدهند و با به جان خریدن انواع و اقسام مشکلات و موانع، هدایتگری جامعه را با اعتمادی که هنوز آن را حفظ کردهاند، برعهده گرفته و حرمت قلم را نشکستهاند و جایگاه اصلی خود را از دست ندادهاند.
از سوی دیگر توسعهی جهشی رسانههای مجازی و آزادی نشر اندیشههای سالم و ناسالم، هم فرصتهای طلایی را به وجود آورده و هم جوامع را با تهدیدهای جدی مواجه کرده است.
چنانچه رسانههای مکتوب و مجازی که پیش از پیدایشِ انقلابِ بزرگِ فضای مجازی و توسعهی لحظهای آن، بر حفظ اعتبار و آبروی خود همت گماشته بودند و قربانی وابستگی به مراکز قدرت و ثروت نشده بودند، بهیقین امروز مرجعیت اجتماعی را به گروههای بیمحتوا و توخالی از قبیل سلبریتی ها نسپرده بودند و بخش گسترهای از جوامع را با تهدیدهای مخوف و بنیان افکن روبهرو نمیکردند.
از جانب دیگر، متولیهای امر از چنین وضعیت ایجادشده نیز خرسند شده و احساس میکنند که به بیان مصطلح «موی دماغ» آنان از میان برداشته شده و توانستهاند، تعریف، تمجید، توجیه و … را جایگزین نقد و مطالبه گری کنند.
امروز رسانههای روی پای خود ایستاده به لحاظ مالی، هرکدام مربوط به یک ارگان و سازمان حاکمیتی است و رسانههایی نیز که تلاش میکنند با چنگ و دندان به حیات خود ادامه دهند، به نوع دیگری وابستهی مالی به دولت شدهاند و بدون اعطای آگهیهای انحصاری! قادر به تنفس نیستند.
در چنین وضعیتی نباید انتظار داشت که رسانه در میان انبوه تودهها جایگاه و پایگاهی یابد و همچون گذشتهها، آنچه منتشر میکند، حکم سند را پیدا کند و معتبر فرض شود.
و اما در این گیرودار، بهطور مثال، راهیافتههای به عرصههای دیده شدن، صرفاً بر مبنای رانت، سفارش، شانس و … کمکم به جمع سلبریتی ها درمیآیند و در فضاهای اجتماعی، سکان کشتی هدایت! را در دست میگیرند و جوامع مردد و مردود را به قهقرای بیشتر میکشانند.
و کلام آخر…..
بهیقین چنانچه سرنوشت رسانهها دیگرگون رقم میخورد، امروز شاهد شمار بالای اختلاسها، رانتخواریها، ویژه خواریها، فسادهای اداری و …. نبودیم.
ثبت دیدگاه