پویش «ایرانِ جان» و پوشاندنِ عنوان شیراز و فارس!
هر عنوانی را میتوان و میشود به بسیاری از استانها و شهرهای ایرانِ جان داد اما ویژگی منحصربهفرد شیراز و فارس را هرگز نمیتوان و نمیشود از این جهان شهر و استانِ پارسی ناب ستاند و دیگر عناوین را جایگزینِ نام ِستُرگ این سرزمین اهورایی کرد.
چه بخواهند و چه نخواهند، همواره در درازنای تاریخ شیراز و فارس «مهد تمدن، فرهنگ، ادب و هنر ایرانزمین» بوده، هست و خواهد بود.
وجود شاعرانی بیهمتا همچون سعدی و حافظ و آثارِ باستانیِ جاویدانی مانند تخت جمشید که نشانگر تمدن کهن ایرانِ جان است، عنوان شهر راز و سرزمین پارس را بر پیشانی جهان حک و این نام و نشان را مانا کرده است.
خوشبختانه هفتهای که در این پویش به این شهر و استان اختصاص یافته است همزمانی با یادروز حافظ شیرازی این شاعر جهانی بیهمتا دارد که اشعار او هرگز تاریخمصرف نداشته و ندارد و نخواهد داشت و در این زمانه نیز به یاری ما میآید و همچنان با نکوهشِ ریا و تَزویر به قربانیان سِمَت و میز و قُدرتهای پوشالی میفرماید:
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافری است رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
به میپرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه
کشش چو نبود از آنسو چه سود کوشیدن
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بیعملان واجب است نشنیدن
ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب
که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ
که دست زهدفروشان خطاست بوسیدن
ثبت دیدگاه