رقاصهای که در منجلاب صهیونیسم گرفتار آمد
این وظیفه بسیار مهم ما است که نسلهای جدیدتر را با داستان زندگی این گونه بیهویتهای بیاختیار که ارزش کود باغچه را هم ندارند، آشنا کنیم تا خدای نکرده فریب نیرنگبازیهای کسانی که پیشرفت و تعالی روزافزون ایران را نمیتوانند ببینند و تحمل کنند، نخورند …

این یادداشت آبان ماه سال ۱۳۹۰ منتشر و امروز به قالب جدید سایت نانوشتهها منتقل شده است.
نسل پیش از انقلاب به خوبی داستان زندگی رقاصهای را که از کودکی در خدمت سرگرمی عیاشان و مفسدان بود میدانند و به تمام اتفاقات شومی که برای وی رقم خورده است کاملا واقفند.
بله … فائقه آتشین معروف به «گوگوش» از کودکی همراه با پدر ارمنی خود در مجالس عیاشی رقاصی میکرد و کمکم به رادیو و تلویزیون به اصطلاح ملی ایران آن زمان راه یافت و در ردیف خوانندگان معروف به «روحوضی» قرار گرفت.
دست سرنوشت او را به همسری مرد ثروتمندی که صاحب کاباره میامی تهران بود درآورد و «قربانی» که با راهاندازی این کاباره از وابستگان به رژیم پهلوی و گردنکلفتهای هوسباز و پولدار در شبهای تهران پذیرایی میکرد، از این رقاصه صاحب فرزند پسری بهنام کامبیز شد.
دوران کودکی کامبیز با راهیابی گوگوش به دربار و معشوقه غلامرضا پهلوی شدن گره خورد که با دلالی زن بلوندی که آن زمان گوینده تلویزیون به اصطلاح ملی ایران بود صورت پذیرفت.
قربانی که از ترس از دست دادن ثروت خود تن به طلاق دادن گوگوش داد، از بیم اقدامات مافیایی شاهزاده غلامرضا پهلوی، این رقاصه را رها کرد که در پی آن سرنوشت «فائقه» به سمت و سویی کشانده شد که چندشآورترین و ضد اخلاقیترین فیلمها را توسط وی ساختند.
حاصل هوسبازی غلامرضا پهلوی و سرانجام خسته شدن از این رقاصه و رهاسازی او، بازی گوگوش در فیلمهای بسیار زشت و ضد اخلاقی با بهروز وثوقی، سعید لنکرانی و … شد که البته به خاطر شومی این سرنوشت از بیان بسیاری حقایق زندگی وی پیش از انقلاب خودداری میکنیم.
در ابتدای انقلاب به خیال خام خود سعی کرد تطهیر شده جلوه نماید و با اراجیفی که به شکل ترانه با عنوان «آقاجون» خواند، نشان داد که از انقلاب مردم و مفهوم آن ذرهای درک و فهم درست ندارد.
مدتی همسر یک بازاری پولدار شد و در ادامه به همسری دیگر و دیگری درآمد تا بالاخره با یک کارگردان سینما ازدواج کرد و…..
در دوران زندگیش پس از انقلاب، با ثروتی که همگان میدانند از کجا و چگونه به دست آورده بود، به برجسازی در تهران مشغول شد و کم کم به یک غول اقتصادی تبدیل گشت.
سرانجام ثروت بادآورده را که در این کشور به چنگال درآورده بود، به کمک چند خائن وطنفروش از مملکت خارج کرد و ….
و اما بعد…..
این رقاصهای که نسل قبل و اول انقلاب داستان شرمآور زندگیش را به خوبی میدانند، به جمع وطن فروشان آن طرف آبی!! پیوست و در دنیای سیاستبازی غوطهور و آلوده شد و پولهای بادآورده را در اختیار بیگانگان قرار داد.
این وظیفه بسیار مهم ما است که نسلهای جدیدتر را با داستان زندگی این گونه بیهویتهای بیاختیار که ارزش کود باغچه را هم ندارند، آشنا کنیم تا خدای نکرده فریب نیرنگبازیهای کسانی که پیشرفت و تعالی روزافزون ایران را نمیتوانند ببینند و تحمل کنند، نخورند …
ما در اینجا به حرمت مخاطبان فرهیخته خود از بیان بسیاری از دیگر اتفاقات در زندگی این بازیچهای که برخی ناآگاه او را بازیگر میپندارند، خودداری میکنیم و از اینکه مجبور شدیم به خاطر افشای نیات پلید اینگونه افراد جملات و کلماتی را به کار گیریم خالصانه و صمیمانه معذرتخواهی میکنیم چراکه معتقدیم گاهی انسان برای افشاگری و روشن شدن اذهان به ویژه جوانان عزیز باید خود را بر حسب تکلیف نیز هزینه کند.
باز هم ادامه خواهد داشت
- نویسنده : عزیزالله قهرمانی
- 28 آذر 1393
اخبار سیاسی ، فرهنگی ، اقتصادی ، و... از منو سایت انتخاب کنید .
برگزیده ها
- بافت تاریخی شیراز در چنگالِ پلشتیها
- اصل، دیگر بر برائت نیست!
- آقای رئیسجمهور
- مناسبتها، آزمونی برای گروههای اجتماعی
- خواستهی استاندار فارس و شاخصههای مدیریتی
- به بهانه هفتههای قوه قضائیه و تعاون!
- آقای شهردار شیراز برای شما و اعضای شورای این کلانشهر متأسفیم!
- نمیگذاریم بیهویتها هویت شیراز را بسوزانند
- مُقصرانِ بیتقصیر!!
- کی به کیه؟!
بیشتر بخوانید
بایگانی