خروجی عَصبیّت یا هیجانزدگی، وادادگی است
تحولات کشور سوریه حکایت از رفتارهای هیجانی همراه با عصبیتی دارد که نمونههای این وضعیت را نهتنها در کشور خودمان بلکه در شماری از کشورهای جهان دیده، شنیده و خواندهایم.
صحنههایی از سوریه را یکی از تلویزیونهای برونمرزی نشان میداد که مرا به یاد دوست هم سن و سالی انداخت که در راهپیماییهای کمی پیش از پیروزی انقلاب با بلندگوی دستی فریاد میزد: «شاه فراری شده / سوار گاری شده»، اما دو سه سال بعد او را مشاهده کردم که با وادادگی تمام بیان میکرد: «چه خواستیم اما چه شد؟!»
این جمله و گفتهی « چه خواستیم اما چه شد؟!» را بسیاری دیگر از افرادی که در شعارهای خود هدفی را حتی تَجَسم هم نکرده بودند، گفته و میگویند و متأسفانه هنوز هم گفتهها و شعارهای آنان، رنگ و بوی بیهدفی همراه با خواستههایی است که نیازمند زمینهها و پیشزمینههای دیگری است که تا فراهم و محقق نشود، همانند گام نهادن در تاریکی و اوهام خواهد بود.
تا زمانی که شعارزدگی، جوّ زدگی، تعصب، هیجانزدگی و … جای خود را به مشخص کردن اهدافِ روشن ندهد و تحلیل و تفسیرهای برگرفته از استدلال و منطق و دانش و آگاهی لازم، جایگزین فحش، ناسزا، توهین، تهدید و …. نشود، بهقولمعروف «آش همین آش است و کاسه همین کاسه».
دیدیم و تجربه کردیم که خروجی شعارهای تندوتیز و هیجانی از سوی شماری از گروههای سیاسی فقط حرکتهای ایذایی، بمبگذاری، آدم کشی و …. شد و آنان نیز که فریادهای بلندِ آزادیخواهی سر میدادند، کمکم مبدل به خودکامگانِ تمامیتخواهی شدند که برای مخالف و حتی متفاوت با خود، حق حیات هم قائل نشده و نمیشوند
نمونهای از هیجانزدگی از سر ناآگاهی را زمانی که شانزده سال بیشتر نداشتم و کلاس نهم دبیرستان شاپور در زادگاهم شیراز بودم، بهخوبی به یاد دارم.
مردادماه سال یک هزار و سیصد و پنجاه زمانی که انگلیس، «بحرین» ثروتمندترین استان کشور را جدا کرد و در برابرِ آن جزایر تنب کوچک و بزرگ و بوموسی را از اشغال درآورد و تحویل ایران داد، شماری از مردم بدون دانستن چونوچرایی موضوع، به شادی و پایکوبی پرداختند! و حکومت نیز در نقاطی از شهرها برنامهی ساز و نقاره تدارک دیده بود.
از زمان مشروطیت تاکنون، بارها پدربزرگها، پدران و خود ما تجربه کردهایم که پیشنیاز خواستههای منطقی و عقلانی ما، «فرهنگ» است و تا مرجعیتِ جَعلی از سیاستبازان به اندیشمندان و اهالی فرهنگ، دانش و دانایی، فرهیختهها و … از سوی جامعهی توسعهخواه، منتقل نشود، تمام تلاش ما، «آب در هاون کوبیدن است».
نسخهپیچیهای متمایلها به شرق و یا غرب نتوانسته و نمیتواند ما را به مقصود برساند، چراکه بنابر ضربالمثل معروف و متداولِ «همهچیزمان باید مثل همهچیزمان باشد»، خواستههای ملت، لازم است در مختصات و ویژگیهای فرهنگیِ موجود بگنجد و قابلهضم و جذب باشد.
ثبت دیدگاه