فرجامِ گرفتاری در دام احساس
تجربه چند سال پیش از انقلاب را هرگز نباید از ذهن پاک کرد چراکه برخی بدون توجه به اینکه بدانند چه میخواهند و چه خواهد شد و ….، صرفاً مطلوب را در رفتن شاه میدانستند و بر این باور بودند که بهشت موعود آنان تنها در تغییر نظام شاهنشاهی به دست میآید و مطالبات جامعه بهصورت خودکار محقق میشود! ازاینروی هرگونه مخالفت و تضاد با پادشاهی را بیهیچ تعمق و تفکری در پذیرش هرکه و هرچه در این مسیر حرکت میکرد، متعصبانه و پافشارانه پذیرا بودند و عاقبتی را برای گزینههای موجود در آن زمان، متصور نمیشدند!
شماری از افراد با دل بستن به گروهها و سازمانهایی که شناخت لازمی از آنها نداشتند، پس از مدتی به قربانگاه ندانمکاری کشیده شدند و عدهای دیگر نیز بهطور ناگهانی و سوار بر بال احساس، به عقب برگشتند و دیوی را که در ذهن داشتند، فرشته فرض کردند و ابراز پشیمانی را ازجمله شعارهای جدید خود برگزیدند و ….
البته هرگز نباید ازنظر دور داشت که شالودهریزی شعارهایی که ترویج یافت، با خشت و آجرهایی رویهم چیده شد که مبتنی بر ادب و اخلاق و تنفر از روش و منشِ شعبان بیمخها و پری بلنده ها و…. بود، چراکه آن زمان اشخاص میانتهی، بیسیاست و مدعیهای بیریشه، سلبریتی ها و… مرجعیت اجتماعی را در اختیار نگرفته بودند و جایگاهها عوضی نشده بود و همین امر موجب شد که پایهی اصلی شعارِ مطالباتِ سرکوبشدهی جوامع ایرانی بر ادب و اخلاق استوار و مستحکم شود.
مداخلهی بیگانهها و تجربهی تلخ تاریخی در این زمینه، جامعه را تشنهی استقلال کرده بود و آزادیهای گوناگونِ پذیرفتهشدهی جهان آن روز، بهعنوان اساسیترین و پایهایترین مطالبهی ایرانی، جلوه گری میکرد.
عدم شناخت همگانی از تفکرات سیاسیِ مطرح در آن زمان و نبود اعتماد لازم به آنها و از سوی دیگر وزنهی سنگینتر باورهای دینی و مذهبی، برآیند مطالبات را تعیین و حاکم کرد.
حال باید همگی به این پرسشها پاسخ دهیم و تکلیف خود را مشخص کنیم:
آیا خروجی و زاییدهی شعارهای برآمده از لمپنیسم و لگدمال کردن اخلاق همگانی، منجر به فروپاشی اجتماعی نخواهد شد؟
آیا بیتوجهی به جوششهای داخلی و دلبستگی و پیوستگی به بیگانههایی که در طول تاریخ همواره امتحان پس داده و تنها به منافع خود میاندیشند، سرانجامی جز رسیدن به ناکجاآباد خواهد داشت؟
و آیا و آیا و آیا و….
ثبت دیدگاه