کانال تلگرام تبلیغات تبلیغات تبلیغات تبلیغات تبلیغات
خدمت «اجباری!» یادگار تلخ به‌جای مانده از رضاخان قلدر

این یادداشت مردادماه سال ۱۳۹۳ منتشر و امروز به قالب جدید سایت نانوشته‌ها منتقل شده است.

خدمت «اجباری!» یادگار تلخ به‌جای مانده از رضاخان قلدر

در این کشور دارای مردمان باورمند که پیوند عمیق و ریشه‌دار مردم آن با ایمان همواره وجه تمایزی با دیگر کشورها به‌ویژه ممالک غربی بوده، دفاع از وطن و حریم دین با باورهای مستحکم در مقاطع مختلف تاریخ حماسه‌ساز شده و حرکت‌های مردمی مبتنی بر عشق پاک و بی‌آلایش آنان شکل گرفته است. 

در این مقال مجال پرداختن به پیش از دوران قلدر بی‌سواد و زورگویی به‌نام رضاخان نیست و کم‌وبیش همگان وضعیت قبل از این دیکتاتور و اقتدای مردم به ائمه اطهار و رهروی راه آنان را خوانده و یا شنیده‌اند و یا حداقل در فیلم‌های ساخته شده مربوط به آن دوران دیده‌اند.

به زمان انقلاب و پس از آن نیم‌نگاهی می‌افکنیم و حماسه‌سازی‌های متعدد رزمندگان در دوران دفاع مقدس را مثال می‌آوریم آنگاه می‌بینیم «اجبار و اجباری بودن!»، هرگز و هرگز هیچ‌گونه جایگاهی در مقاومت، پیروزی و سربلندی این خاک پرگهر نداشته است.

اگر حضور نیروهای مردمی داوطلب که عاشقانه و عارفانه روانه جبهه‌ها می‌شدند، نبود، قدرتمندترین سربازان نظام‌های بهره‌مند از فناوری‌های نظامی روز جهان نیز نمی‌توانستند در مقابل در‌واقع تمام زورمداران دنیا این‌گونه مقاوم و استوار بایستند و سرانجام آنان را از کشور بیرون برانند و حتی یک وجب از خاک میهن عزیز را از دست ندهند، و امروز اجیرشدگان در قالب گروهک‌هایی مانند القاعده و داعش و درهم‌پیچیدگی برنامه‌های غربیان و بی‌حاصل ماندن هزینه‌های کلان آنان و عاقبت گریبان‌گیر خود شدنشان، بهترین و روشن‌ترین دلیل بر این مدعا است.

 

و اما « اجبار و خدمت اجباری!» و اوضاع و احوال جوانان امروز ما

 

از جوانان به‌ویژه‌تحصیل‌کرده‌هایی که با خون دل‌ خوردن‌های فراوان خانواده‌ها، پاک و بی‌غل‌وغش تحصیلات خود را در مقاطعی به‌پایان رسانده و سالم چه از نظر اخلاقی و چه به لحاظ جسمی و روحی تحویل نیروی انتظامی می‌شوند و «اجباراً!» باید دوسال از ارزشمندترین زمان عمر خود که بازگشت‌ناپذیر است را با وقت‌گذرانی و سردگمی و گاهی مخلوط با تحقیرشدن و … سپری کنند، چگونه انتظار داریم به آینده خود خوشبین باشند و فردای «آزادی!» آنچه را که چشیده و کشیده، برسر جامعه فرود نیاورده و با دلگرمی و آرامش گوش‌ به‌ نصایح پدر و مادر و … دهند؟!

عمق فاجعه از این بیشتر که گروهی از همین جوانان لحظه‌شماری می‌کنند تا پس از «آزادی!» راهی دیار فرنگ شده و متنفر از آنچه دیده و شنیده و کشیده‌اند، بروند و نوکری «یانکی‌ها!» را بکنند و ترک سرزمین مادری خود را بر سرافکندگی در دیار غربت ارجحیت دهند.

برخی دیگر با وحشت از آنچه از هم‌سن‌وسال‌های خود شنیده‌اند، پیش از همین «اجباری!»، دست به دامان دلالان بی‌شمار «کارچاق‌کن‌ها» شده و با خرج‌کردن‌های سرسام‌آور از جیب پدر، تلاش می‌کنند که با مددگیری از قاچاقچی‌های انسان، فرار را بر قرار ترجیح دهند و هزاران حاشیه دیگر تلخی که به‌صورت روزافزون شاهد و ناظر آن‌ها هستیم.

 

و دردناک‌تر اینکه……

 

از ۴۵ روز و با کسر مرخصی‌ها، درواقع ۳۰ روز به‌اصطلاح دوران آموزشی نیز با وقت‌کشی و بدون هیچ‌گونه آموزش!! گذر کرده و راهی دیار سیستان و بلوچستان می‌شوند و آغاز دورانی دیگر و شروع بازی‌های اشرار و قاچاقچیان و ….

پلیدترین انسان‌نماهایی که از بدو تولد به شرارت و غارت و دزدی عادت کرده و یا در یکی دو کشور همسایه آزموده شده‌اند در مقابل آموزش‌نیافته‌های بی‌گناهی قرار می‌گیرند که جز به‌‌عنوان دیوار گوشتی نمی‌توان از آنان بهره‌ای برد! و لابد در صورت شهادت هم شهادتشان پای دیگران نوشته و به‌نفع برخی تمام می‌شود!!!

تاسف‌بارتر از این نیز سکوت سیاه نمایندگان مجلس است که خود من، با بسیاری از این وکلای مردم! در این مورد صحبت کرده‌ام و بدون استثنا همگی این واقعیت‌ها را می‌دانند و با معضل و مشکل گریبان‌گیر ارزشمندترین سرمایه‌های انسانی کشور واقف هستند، اما دم فروبسته و ترس از دست دادن موقعیت، زبانشان را از کار انداخته و حتی در برابر مستنداتی که به آنان ارائه کرده‌ام خاموشی پیشه کرده و همچنان لباس عافیت پوشیده‌اند.

البته و صد البته این مسائل را به‌طور شخصی هرگز و هرگز مطرح نکرده و نمی‌کنم و آنچه می‌گویم برای تمام جوانانی است که همگی مانند پسران من هستند و هیچ تفاوتی را بین دو فرزند تحصیل‌کرده سرباز خود با مابقی قائل نیستم، اما فریادم را به‌گوش آنانی که در این مورد مسئولند چه از طریق نامه و چه به‌وسیله پیغام و …. رسانده‌ام که «آنچه البته به‌جایی نرسید فریاد بود!»

چرا به‌طور مثال تحصیل‌کرده‌ای که چندسال به‌عنوان بهترین «مترجم خبر» در رسانه‌های مطرح و پرمخاطب، شناخته و معرفی شده است، در عملیات «کمین» و دستگیری افاغنه فراری که به‌طور غیرقانونی در سیستان و بلوچستان به‌سر می‌برند، شرکت داده شود اما برخی بی‌خاصیت و بی‌هنر در شهر و درواقع خانه خود به‌اصطلاح خدمت کنند و به ریش دیگران بخندند!! و … که الیته نمونه‌هایی را به‌عنوان مدرک سخنان خود سراغ دارم در همین شهر شیراز با فخرفروشی از داشتن پارتی گردن‌کلفت خود، دوران سربازی را با تفریح و سرگرمی کنار دل بابا و ننه‌اشان می‌گذرانند!!

از تمام این مسائل و موضوعات که بگذریم، در زمانه‌ای که در کشورهای پیشرفته سربازی تخصصی شده و نیروهای داوطلب با حقوق و مزایا و دیدن آموزش‌های به‌روز نظامی و … آماده دفاع در زمینه‌های مختلف می‌شوند و تنها به‌عنوان دیوار گوشتی از آنان استفاده نمی‌شود، چرا هنوز که هنوز است باید در کشور دینی و مذهبی ما همچنان یادگار تلخ رضاخان قلدر پاس داشته شود و «اجباری!» همواره پابرجا باشد آن‌هم دوسال!!! و آیا بهره و خروجی این «اجباری!» تاکنون بررسی و برآورد شده؟ و در مجموع میلیون‌ها سال از عمر بهترین سرمایه‌های کشور صرف چه شده و چگونه بازدهی داشته که البته این سؤال همچنان بی‌پاسخ مانده و ذهن و فکر پسران این آب و خاک را به خود مشغول کرده است!!

من به‌خوبی می‌دانم که بازگویی این واقعیت‌ها چه هزینه‌های سنگینی را برایم دارد اما مهم این است که درد دل میلیون‌ها جوان پاک‌سرشت ایرانی که اصلی‌ترین سرمایه‌های حال و آینده این مملکت هستند به‌گوش تصمیم‌سازان و تصمیم‌گیران این آب و خاک برسد، شاید این گره سخت و درهم پیچیده روزی باز شود و این‌همه ظرفیت، انرژی و توان و سرمایه بیهوده و باطل از دست نرود.

می‌دانم که خلق‌وخوهای خشن سرهنگی! تحمل نقد را ندارند و به‌خوبی نیز واقفم که چگونه برخورد می‌کنند و ….. اما بگذار ۵۹ ساله‌‌ای که سختی‌های مبارزه با رژیم طاغوت را پشت‌سر گذاشته و خطرات بسیاری را از سر گذرانده، فدا شود تا این‌همه سرمایه گران‌بهای کشور قربانی نشوند.

ای‌کاش این حضرات لحظه‌ای به‌خود بیایند و رفتار و کردار و خلق‌وخوی خود و حاصل و خروجی آن را ارزیابی کنند و ببینند حداقل در همین سال‌های اخیر نگاه و عکس‌العمل مردم نسبت به آنان چگونه بوده است؟

کمی نیز به گذشته بازگردند و دریابند که در ابتدای پیروزی انقلاب مردم چه‌ کردند و چگونه جگرهای سوخته خود را التیام دادند و خنک کردند!؟

حداقل به این نکته کوچک برای اثبات نکات کلان بیاندیشند که مثلا بستن کمربند در خودرو جز با کار فرهنگی و مددگیری از رسانه‌ها ممکن نشد و کار خشن سرهنگی و جریمه و برخورد و … در ابتدا نتوانست روحیه ظریف و عاطفی این مردم فرهنگ‌ور را در ید اختیار خود گیرد.

مردم جگرگوشه‌های خود را از سر صحرا نجسته‌اند و بی‌هیچ بزرگ نکرده‌اند و نمی‌توانند تحمل کنند که پوچ و باطل به هرز بروند.

همین مردم دلیر را دیدیم و دیدید که برای حفظ وطن از همه چیز خود گذشتند اما اجازه نمی‌دهند پوچی و باطلی جای اثرگذاری و سودمندی را پر کند و از ثمرهای زندگی‌شان آدمک‌هایی ناراضی، دلزده، ناامید، مایوس و افسرده و فراری از دیار خود، ساخته شود، درست همان‌گونه که بیگانه می‌خواهد و برنامه‌ریزی کرده است!

ادامه دارد/

  • نویسنده : عزیزالله قهرمانی
  • 30 آذر 1393