کانال تلگرام تبلیغات تبلیغات تبلیغات تبلیغات تبلیغات
سومین قسمت «آیا چهارمین تراژدی شیراز به صحنه می‌رود؟»

این یادداشت مردادماه سال ۱۳۹۲ منتشر و امروز به قالب جدید سایت نانوشته‌ها منتقل شده است.

سومین قسمت 

آیا چهارمین تراژدی شیراز به صحنه می‌رود؟ 

یکی از اتفاقات نادر، راه یافتن تعداد به نسبت بالای شیرازی‌ها به دوره چهارم شورای اسلامی این شهر است که امید را در دل‌های دردمند مردم محق این دیار زنده می‌کند و احساس بازپس‌گیری سرزمین تصرف شده به آنان که در خاک آبا و اجدادی خود زندگی شرافتمندانه و افتخارآمیزی دارند را می‌دهد.

 

اما این به معنای تمام شدن کار نیست چراکه باندهای مخوف ریشه دوانده در جای جای شهرداری شیراز و کسانی که نه شخص شهردار برای‌شان مهم است که چه کسی باشد و نه افرادی که می‌آیند و می‌روند، چراکه در هر صورت «کار خود را می‌کنند!»، آنچنان شبکه شده‌اند که با اتصال به مراکز قدرت و ثروت هرگز بیمی به دل راه نمی‌دهند و منافع نامشروع خود را حفاظت شده می‌دانند.

به حدی ماهرانه و حساب شده افراد را دور می‌زنند و بنا به میل و خواسته خود به بازی می‌گیرند که تمام کارچاق‌کن‌های جهان در مقابل شگردهای پیچیده آنان انگشت حیرت به دهان گرفته و خود را شاگرد این باندها هم به حساب نمی‌آورند.

نکته قابل توجه و مثبتی که وجود دارد، این که شهردار فعلی بر خلاف دیگر شهردارانی که تاکنون در این کسوت بوده‌‌اند، وجود مافیاهای شهرداری را انکار نمی‌کند و اظهار می‌دارد که در مقابل آنان ایستاده است.

شهردارانی بودند که یا از سر شعارزدگی و یا به خاطر ترس، وجود مافیا در شهرداری را منکر می‌شدند که البته برخی قربانی همین مافیاها شدند و تخریب و مفتضح شده رفتند و این میز پر طمطراق ! به دیگری سپرده شد.

و اما روی سخن ما منتخبان شیرازی چهارمین دوره شورای اسلامی این شهر هستند که نگذارند در این دوره نیز آنان را به روزمرگی دچار کنند و سرگرم مسائلی سازند که تنها و تنها منافع این باندها را در نهایت حاصل دارد و مراقب باشند که به بازی گرفته نشوند تا از کارهای ماندگار، اساسی و اصولی و بنیادین باز مانند.

اکثریت اعضای این دوره از شورا فقط و فقط خودشان نیستند که در صورت ابتلا به روزمرگی و بی‌حاصلی در منظر مردم سیاه می‌شوند بلکه تشکل‌های هویت‌دار، ریشه‌دار، اصل و نسب‌دار، شناسنامه‌دار، آبرودار و ماندگاری که ورود و حضور اعضای این شورا محصول حمایت‌ها و اقدامات آنها بوده، خدای ناکرده تخریب می‌شوند و سرمایه عظیم اعتماد مردمی را از دست می‌دهند، از این رو ضرورت نظارت و کنترل و هدایت اعضا توسط تشکل‌های حامی نیز به طور کامل محسوس است.

امروز زمان مشغول شدن به استخدام فلان آشنا، آسفالت جلو منزل فلان دوست و کمک به فلان شخص، تحمیل کردن برادر و فامیل به شهرداری به عنوان مدیر فلان قسمت و …. نیست بلکه هنگام پرداختن به حل مشکلات ریشه‌ای و پایه‌ای است، چراکه در غیر این صورت در آینده‌ای نه چندان دور، شهر را آب می‌برد و از فرهنگ و تمدن اصیل اسلامی ایرانی جز لابلای اوراق کتاب‌ها چیزی باقی نمی‌ماند.

به طور مثال اگر به معماری‌های رایج بنگریم جز خشونت، خودخواهی، تنفر، دوری از معنویت و انسانیت، دریدگی و بی‌عفتی و …. چیز دیگری را القا نمی‌کنند و خوابگاه‌هایی که به عنوان مجتمع‌های آپارتمانی هر روز مانند قارچ رشد سرسام‌آوری دارند، جای سکونت‌گاه‌های آرامش‌بخش و روح‌افزا را می‌گیرند و فضاهای سلول‌مانندی که به‌نام کاشانه به مردم تحمیل می‌شود، اهالی آن به ویژه جوانان را خیابان‌گرد و پارک‌گرد و .. می‌کند و سرگشتگی حاصل از فرار موقت از این دخمه‌ها و پناهندگی به فضاهایی که روح و روان انسان، خواسته و ناخواسته آن را طلب می‌کند، به آسیب‌های جدی اجتماعی دامن زده است.

جای خانه‌‌های امنی که حریم خانواده در آن‌ها حفاظت می‌شد را خوابگاه‌های دلگیر و بی‌حرمت گرفته‌اند که تجمع خرده‌فرهنگ‌ها در کنار یکدیگر و زخم عمیقی را که روز به روز به پیکر نیمه‌جان فرهنگ اصیل شیرازی می‌زنند، زمینه را برای بروز انواع مفسده‌ها فراهم ساخته است.

مهاجمان به فرهنگ، آداب و رسوم اصیل اسلامی ایرانی، بی آنکه پایبند به کوچک‌ترین قوائد و ضوابط شهروندی و شهرنشینی باشند، آنچنان جهنمی را ساخته‌اند که نمود آن را به وضوح در نحوه زندگی در مجتمع‌ها، چگونگی رانندگی، وضعیت زباله‌های شهری، بهداشت عمومی و … به طور کامل مشاهده می‌کنیم.

آنچنان گره‌هایی به اقتصاد خانواده‌ها زده شده که زندگی جز در همین سلول‌هایی که فقط نقش خوابگاه موقت و چند ساعته را بازی می‌کنند، میسر نیست، گویی دشمن در برنامه‌ریزی‌های بلند و کوتاه‌مدت خود بدون هیچ‌گونه تردیدی موفق شده است.

با چند بیلبورد و همایش و نمایش و … دردهای عمیق فرهنگی التیام نمی‌یابد، با کف و سوت زدن برای چند به اصطلاح اهل ادب و فرهنگ، گره‌های کور فرهنگی باز نمی‌شود، بلکه باید ریشه‌ای و اساسی اقدام کرد وگرنه چه دلیلی بر حضور افراد در تشکلی مانند شورای شهر وجود دارد؟

هنگامی که کوچه‌های مهر و دوستی ما را به گذرراه‌های غربت و نفرت و بی‌حرمتی مبدل کرده‌اند، در زمانه‌ای که «شناخت» مفهوم خود را از دست داده و همه غریبه به حساب می‌آیند، وقتی که حریم خانواده کم کم مفهوم خود را از دست می‌هد، نباید تنها به نمایش‌های به اصطلاح فرهنگی دل خوش کرد و عمق فاجعه را از نگاه دور داشت.

فراوانی شکایت‌هایی که روز به روز افزونی می‌یابد و صف‌های در انتظار رسیدگی در دادگاه‌ها را طولانی‌تر می‌کند، اغلب ناشی از ندانستن و یا توجه نداشتن به حقوق و وظایف شهرنشینی مهاجمان مهاجرنما و گره‌های کور و بنیادین فرهنگی بوده که حاصل بی‌توجهی به آموزش حتی از نوع اجباری آن و همچنین چینش درازمدت فضاهای غیرمعنوی در شهر است.

آموزش حقوق و وظایف شهروندی و شهرنشینی در پیچ و خم تداخل وظایف و موازی‌کاری‌های دستگاه‌هایی که خود را عهده‌دار فرهنگ جامعه می‌دانند و می‌نامند، مغفول مانده، و کارهای فرهنگی در برگزاری نمایشگاه‌ها و ارائه سخنرانی‌های کلیشه‌ای که بیشتر کاربرد تبلیغاتی به عنوان نردبان صعود به پست‌های بالا و بالاتر را دارند محدود و محصور شده است.

برای نشستن پشت فرمان خودرو آموزش‌های لازم و گواهی‌نامه اجباری است اما برای زندگی شهرنشینی هیچ آیین‌نامه و قواعدی وجود ندارد و همین است که هرکس و ناکس به سادگی ملکی را در شهر می‌خرد و یا اجاره می‌کند و معضل روی معضل می‌نشاند و هزاران مصیبت و بدبختی و …

بیت‌المال در بخش‌های گوناگون بدون پیوست فرهنگی مصروف و سرانجام به محصولی ضد فرهنگ مبدل و به جای یار شاطر، بار خاطر شده است.

پارک و بوستان‌هایی که باید آرامش روان را به شهروندان هدیه کند، به مکان‌های جرم‌خیزی مبدل شده که نه تنها برای استفاده خانواده‌ها نمی‌تواند حریم امنی باشد، بلکه تهدیدکننده حرمت‌ها شده است.

گل و گیاه و درخت بدون معنویت و حرمت و امنیت، نه تنها زیبایی‌ها را دیگرگون جلوه می‌دهد بلکه بیشتر پلشتی‌ها را مروج می‌شود.

افتخار شورای چهارم نباید در چارچوب برخی اقدامات عمرانی و خدماتی بدون پیوست‌های فرهنگی مربوطه خلاصه شود، بلکه انتظار شهروندان از یک مجموعه تصمیم‌گیر، کارهایی است که ماندگاری آنها ریشه در حل مشکلات و معضلات کهنه شده گریبان‌گیر مردم را داشته باشد.

نباید به رفاقت رفقای «به روز!!» ساده‌نگرانه دل خوش کرد و فریب ریاکارانی را خورد که انسان‌ها را بنا به موقعیت، مقام و … به صورت مقطعی عزیز می‌دارند تا از نمد فرصتی که به دست می‌آورند، برای خود کلاهی بدوزند! و بزرگ‌ترین خدمت به مردم کوتاه کردن دست چاپلوسان سالوس است که با هدف بهره‌برداری از افراد، خلق خدا را تا حد خالق توصیف می‌کنند و بشر ضعیف و ناتوان سمت و مقام گرفته را تا عرش اعلا بزرگ می‌شمارند.

دلقکان تهی از شخصیتی که تملق‌گویی را پیشه کرده و مانند ویروس فوق‌العاده خطرناک و کشنده‌ای به جان دستگاه‌ها، سازمان‌ها و نهادها افتاده‌اند و نتیجه چلشته‌خواری آنان پدیده شوم توهمی شده که برخی از صاحبان قدرت و ثروت را دچار خودشیفتگی و فاصله گرفتن از مردم کرده است.

عملکرد این‌گونه سالوسان موجب شده است تا فضای سازنده نقد در سازمان‌ها و دستگاه‌ها به محیط چاپلوسی بدل شده و نقادان در منظر مدیران، دیوان خون‌آشام جلوه یابند و آن شود که «کورش، آسوده بخواب زیرا که ما بیداریم!!»

شورای چهارم اگر تنها بتواند تجمل‌گرایی و طاغوت‌صفتی را از گریبان برخی از مدیران بزداید، کاری به مراتب ارزنده‌تر و ارزشمندتر از صدها کار عمرانی و خدماتی انجام داده است.

حضرت والایی که تا دیروز با خر لنگ تردد می‌کرد، امروز سوار شدن به خودرو وطنی را کسر شأن خود می‌داند!

در حالی که جامعه، به ویژه جوانان ما با مشکلات عدیده‌ اقتصادی مواجه هستند، این تازه به دوران رسیده‌ها، مبالغ هنگفتی از بیت‌المال را صرف تشریفات، تجمل و دکور اتاق کار خود و … می‌کنند به نحوی که کلمه مظلوم و بد معنا شده «شأن» را ابزار توجیه رفتار خود کرده و با این اعمال و تصور غلط سعی دارند تا کسری شخصیت و گذشته خود را ترمیم کنند.

 چنانچه شورای چهارم بتواند فقط و فقط پندارها، گفتارها و رفتارهای مدیران شهری را منطبق با اصول، اساس و بنیان انقلاب رهنمون کند و فرهنگ ساده‌زیستی را در میان آنان ترویج دهد، بی‌تردید چراغی راهگشا را در پرونده کاری خود، روشن و جاویدان به یادگار خواهد گذاشت.

ادامه در قسمت چهارم

 

  • نویسنده : عزیزالله قهرمانی
  • 30 آذر 1393