این یادداشت تیرماه سال ۱۳۹۲ منتشر و امروز به قالب جدید سایت نانوشتهها منتقل شده است.
چگونه تنها «دو جمله» تا مغز استخوان را سوزاند!
آوردن تنها دو جمله در تحلیل یک خبر و در انتهای آن، موجب شد تا برخی احساس خطر شدید کنند و داد و فغان سر دهند که ایهالناس! «تنگنظری» شده و میخواهند جلو پیشروی ما را بگیرند!!
آن پیشروی را که تعدادی با راه انداختن باند و دسته و با اعمال و رفتار مافیایی بدون روشن کردن هویت خود و با بهرهگیری از رانتهای پنهانی، میخواهند به مردم نسبت دهند، مردمی که از پنهانکاری و مافیا بازیها تنفر شدید دارند و در انتخابات اخیر با سرانگشتان هدفمند خود به این گونه رفتارهای غیرمعقول و ناپسند، «نه بزرگ!» گفتند.
برخی از سایتهای بیهویت اما معلومالحالی که سر تا پا پر از اشکال هستند، تنها نکتهای که تلاش کردند زیر زرهبین بگذارند و یک امر عادی یعنی غلط تایپی را درشت جلوه دهند، اضافه شدن «ها» به دنبال کلمه شهرستان بود که ضربالمثل «کلاه ما نمدی باشد، عیب ما همین باشد!» را به اذهان عمومی متبادر میکند.
این در حالی است که مشتی بیسواد که نه تنها در املاء بلکه در نکات دستور زبان فارسی و ضوابط خبرنویسی و خبرنگاری و … صدها اشکال دارند، اقدام به راهاندازی «سایتهای به اصطلاح خبری تحلیلی!!!» کردهاند از جمله سایت بسیار سطحی و آبکی که این دو جمله، خود و اربابانش را به وحشت انداخت، مسئول آن یک سال پیش تقاضای همکاری با ما را داشت اما به خاطر بیسوادی کامل در کار خبری و رسانهای این خواسته را از او نپذیرفتیم و صادقانه به این شخص گفتیم که باید بیشتر و بیشتر مطالعه کند و در وهله نخست آیین نگارش را بیاموزد اما این راهنمایی صادقانه، کینهتوزی ابلهانه وی را به دنبال داشت.
آنقدر ناآگاهانه و ناشیانه به «کاهدان» میزنند که در تشخیص تفاوت وبلاگ شخصی و باورها و نظرات فردی با سیاستهای یک خبرگزاری دچار سردرگمی و گیجی شدهاند و هر دو را با یکدیگر خلط میکنند، غافل از اینکه وبلاگ شخصی ابراز نظرهای آزادانه مربوط به شخص است اما فعالیت در یک خبرگزاری، پیروی از شرایط کاری بنا بر پذیرش مختصاتی از آن رسانه بوده و هیچگونه ارتباط کاری بین یک وبلاگ خصوصی و رسانههای عمومی وجود نداشته و ندارد.
وبلاگ مختص بیان نظرات آزادانه شخصی در یک نظام مردمسالار دینی بنا بر قانون اساسی است که بدون هدف مادی و مالی توسط شخص دنبال میشود اما کار در یک رسانه عمومی با شرایط و ضوابط ویژه خود، حرفه قلمداد شده و تنها باید در آن کار حرفهای کرد و حقالزحمه خود را نیز گرفت و حتی در عین حال متفاوت بودن سلایق در بعضی موارد، لزوما به مقررات آن تن داد و ضوابط را رعایت کرد.
به عبارتی دیگر زمانی که یک ژورنالیست سیاستگزاریهای کلی و اصول اعتقادی یک رسانه را قبول دارد و میپذیرد که در آن کار کند و حقالزحمه بگیرد، چنانچه با برخی از مقررات نیز همسویی نداشته باشد لاجرم به خاطر اصول اولیه، تمکین و کار حرفهای خود را دنبال میکند، درست مانند ورود به یک فعالیت تشکیلاتی قانونی شناسنامهدار با عملکردهای روشن و آشکار غیر زیرزمینی که باید در همکاری با آن تفکر تشکیلاتی داشت.
و اما شبکههای مافیایی که بر این تصورند میتوانند افراد را از رسانه یا رسانههایی جدا کنند تا دیگر زبان حق و منعکس کننده خواستههای واقعی مردم نباشند، بسیار کور خواندهاند، چراکه این رسانه نشد، رسانهای دیگر و فکر نکنید که نویسندگان متعهد، قلم را غلاف کرده و زمین میگذارند و در خانه مینشینند تا باندهای مخوف مافیایی هر غلطی که میخواهند بکنند و برای مردم تبدیل به تهدید شوند، همانگونه که از ابتدای پیروزی انقلاب جریانات مختلف التقاطی و انحرافی در ابتدا بهنام دینداری و انقلابی و مسلمانی جلو آمدند و سپس به تهدیدهایی برای کشور مبدل شدند.
شاید کار ژورنالیستی امنیت شغلی نداشته باشد، اما شما و بسیار بزرگتر از شماها قادر نبوده و نخواهید بود که امنیت حرفهای اهالی قلم را به مخاطره بیاندازید و بارها و بارها دیدهاید که دشمنان قلم و روشنگری، جز گیر گردن در باتلاق متعفنی که خود برای خود ساختند، سرنوشت دیگری را در انتظار نداشته و ندارند.
بله من هم کاملا واقفم که با ارتباطاتی که برقرار کردهاید امنیت شغلی بسیاری از اهالی قلم را از میان برداشتهاید، اما آیا تاکنون توانستهاید امنیت حرفهای ما را نیز از ما بگیرید، البته و صد البته هرگز و هرگز، چراکه مانند قانون ظروف مرتبطه عمل میکنیم، در هر قسمتی که بر ما فشار بیاورید، ظرفیتمان از قسمت دیگری بالا میزند و نمایان میشود، شاید توانسته باشید ظرفیت را جابهجا کرده اما نمیتوانید آن را از بین ببرید و حذف کنید.
این ادعاها را که میکنید، بارها و بارها دیگرانی نیز بودهاند که خود را حزبالهی نامیدند و در مقاطعی نیز از اصطلاح بچه مسلمان و چسباندن این عناوین به خود سوءاستفاده کردهاند اما مگر ملت نمیدانند که مسلمان واقعی بودن و سیاست را عین دیانت عمل کردن و دیانت را عین سیاست دانستن، دارای مختصات و مشخصاتی است که فقط و فقط با ادعا و بدون پیشینه روشن و تنها با آراستگی ظاهری! بتوان اثبات کرد.
به مصداق ضربالمثل «چو دزدی با چراغ آید، گزیدهتر برد کالا».
از این گذشته چند درصد مردم شریف ایران در حزب خدا قرار ندارند و بچه مسلمان نیستند که حالا شما کوتولهها آمدهاید و میخواهید خدا را به تصرف خود درآورید؟! و دیگرانی که قرنها و قرنها مسلمان زیستهاند، را بیایمان بنامید.
مگر در انتخابات اخیر مشاهده نکردید کسانی هم بودند که شاید وضعیت ظاهری آنان مانند شماها آراسته، موجه و غلطانداز !!! نبود، در عمل و به عینه نشان دادند که از خیلیها صادقتر، وطندوستتر و بیریاتر هستند؟
آیا مگر نمایندهای که در لیست تشکیلاتی قرار گرفت، تا ابد آن تشکیلات با وی عقد اخوت بسته است که تغییر جهت ناگهانی دادن و چسبیدن به کسانی که مسئولیت ستاد انتخاباتی اهالی آشوب را میچرخاندند، را بتوان نادیده گرفت و قلع و قمع کردن باورمندان واقعی شناسنامهدار را چگونه توجیه میکنید و هنوز نفهمیدهاید که قرار گرفتن در آن لیست دکان روز بوده و حرکت در جهت وزش باد!؟
مگر چه امتیاز دادنها و یا عکس آن برای ما اتفاق افتاده که چشم خود را بسته و کودکانه اظهار میکنید چون با ما نیست پس او را منافق میدانیم، مگر ما مانند شما به دنبال رانت و ویژهخواهی و … بوده و هستیم و از مسئولان ادارات و ارگانها و … پول میگیریم که مخالفتمان بر اساس امتیاز گرفتن و … را تنظیم کنیم و اصولا چه بده و بستانی میتواند بین ما با نمایندهای در یک شهرستان بسیار دورتر از ما باشد؟
مقابله با اینگونه افراد بر اساس نحوه عملکردشان و تشخیص مستدل و منطقی هدفشان بر اساس شواهد و قرائن است نه مانند برخی که اگر امتیاز ندادند آنان را سیاه میکنید اما اگر رفیق دزد و شریک غافله شدند، دکتر! دکتر! سر میدهید و بهبه و چهچه راه میاندارید!
مگر مردم صبور و خونگرم آن خطه پرافتخار مشاهده نمیکنند که حضرت اصلاحطلب دیروز و اصولگرای امروز و بهروز و بهروز!، سوراخ دعا را گم کرده و با برانگیختن احساسات قومی و قبیلهای به تصور خود برای دور بعد رای جمع میکند و شما حضرات را هم سر کار گذاشته و میبینیم که مشتی را خام و گروهی را تطمیع کرده است؟
چرا در سایر شهرستانهای همجوار این خطه تاریخی و پراهمیت، اینچنین نیست و با احساسات مردم بازی نمیشود در صورتی که آنها نیز موقعیتی مشابه، تاریخی کهن، ظرفیتهایی سرشار و عملکردی صادقانه و مخلصانه داشته و دارند.
برای سرپوش گذاشتن بر اهداف خود نمیتوانید مردم آرام، صبور و دوستداشتنی آن دیار را «لادستانی» کنید و یا پیرو «صحبت کهنه، مندرس و پوسیدهای» بکنید که در هر خبرگزاری در تهران عامل نفوذی خود را به عنوان «پادو!» جا میزند و ارتزاقش هم از جاههایی باشد که بر کسی پوشیده نیست، و هو و جنجال راه بیاندازید که ای داد و بیداد! جلو پیشرفت این منطقه را گرفتهاند و آن کردند و آن میکنند و ….!، چراکه با گره خوردنها، مهاجرتها، پیوندها با دیگر مناطق این استان به ویژه در مرکز آنچنان درهم تنیدهاند که انفکاک آن توسط شما که نه، بلکه به وسیله خیلی خیلی بزرگتر از شما افراد کوچک و کوتهبین، نیز میسر نمیشود.
مردم پاک و مسلمان آن دیار رفاه و آسایش و آرامش میخواهند، نه جدایی و درگیری و تنش و … که شما به دنبال آن هستید.
آنان به دنبال تعالی و ترقی دیار دوستداشتی خود هستند و نه مقاصد ریاکارانه و عوامفریبانه برخی تجزیهطلب تفرقهانداز، و بیتردید دست رد به سینه انگشتشماری متعصب بیمنطق و عصر حجری میزنند همانگونه که تاکنون اینچنین بوده است.
این ادعا شعار و داستان نیست، بلکه واقعیتی است که خود من به عینه و کاملا ملموس، حتی بهطور شبانهروزی با تمام وجودم آنها را حس و لمس میکنم چراکه در پنج مورد، نزدیکترین بستگان من با خانوادههای اصیل و مومن آن خطه جنوبی و دلنواز، وصلت کرده و پیوندی مقدس را ارزانی کانون گرم خانوادگیمان کردهاند، از این رو بدون شناخت و از سر تراوشات مبهم ذهنی و خیالی صحبت نمیکنم.
و اما بعد….
اینگونه افراد به حدی ظرفیتشان کم و بیمقدار است که تحمل فعالیت یک وبلاگ شخصی را هم ندارند و بارها با شگردهای گوناگون سعی در فیلتر کردن آن کردهاند از جمله اینکه مدتی پیش با اجیر کردن یکی دو آویزان معلومالحال سعی داشتند با یکسری لاتگریهای توام با بازی با قانون!! خاطرات دوران ستمشاهی را در ذهن ما بازخوانی و القا کنند که تنها قدرقدرت، شوکتمکان و عظیمالدرجات، فقط و فقط ما هستیم و قادریم فضا را اختناقی کنیم که البته تنفگچی را از ترقه ترساندند، غافل از اینکه ما بارها اثبات کردهایم تا برای جلوگیری از خدشه رساندن به باورهای مقدسمان و سیاه جلوه دادن آن توسط گروهی تمامیتخواه و ویژهخوار، غسل شهادت کرده و قلم خود را به عطر شهادتطلبی معطر کردهایم و اجازه نمیدهیم معدودی بیهویت و پشت پرده مخفی شده، از دین هزینه کنند.
ادامه دارد
ثبت دیدگاه