مَحدودیتهای مَحبوبیت!
در چند دههی اخیر، واقعیتی که هرروز بیش از روز پیش ازآن آشکارتر میشود، محدودیت و محرومیتهای سازمانیافتهای است که بهنوعی به ضِد فرهنگِ اصیل و نابِ همگانی مبدل شده و گریبان افراد با محبوبیتِ با میزانها و توانهایِ گوناگون را گرفته و میگیرد، بهگونهای که سرمایههای اجتماعی را به انزوا، ناامیدی و افسردگی کشانده و نالایقها را بر لایقها مسلط و چرخِ تولید، خلاقیت، پیشرفت و توسعه و … را گاهی متوقف و گاه نیز کُند و کُندتر کرده است.
از تعطیلیِ یک برنامهی تلویزیونیِ پرطرفدار و اخراجِ بدون منطق و استدلالِ مجری آن گرفته تا مُنفَعِل کردنِ افراد شاخص در میانِ صنفها، تشکلها، تعاونیها و …، نمونههای بسیاری را میتوان بَرشمرد که منتج از برنامههای طراحیشده و سازمانیافته با هدفِ دَفع و دَفنِ محبوبیتِ اشخاص است.
از روزنامهنگار و اهل رسانهی پرسشگر و مطالبه گرِ حقوق همگانی گرفته تا دانشجویِ کُنش گر و کَنکاشگر و …. گویی باید به گوشهی انزوا کشانده شوند تا برخی بتوانند به سهولت بر خَرِ مُراد سوار باشند و یکهتازی کنند و نیازی به پاسخگویی نداشته باشند!
گاهی اینگونه فاجعهها بهقدری عمیق میشود که افراد محبوب با درجههای گوناگون، هتک حرمت و یا تهدید نیز میشوند تا سر در گریبانِ خود فرو برده و ایجاد مُزاحمت نکنند!
و اما….
اینگونه رفتارها، روش و منشها برای آمران و عاملان آنها منتج به تنفر عمومی و خشم همگانی شده و درواقع آنان را در افکار عمومی به انزوا کشانده و به بادبادکی نازک و میانتهی که در آستانهی ترکیدن قرارگرفته، نمایان کرده است، چراکه توان و ظرفیتِ انسانها درست از قانون ظروف مرتبطه در فیزیک تبعیت میکند. از هر بخشی که به آنان فشار وارد شود، از بخش دیگر بالا میآیند و برعکس.
بهراستیکه ملتها در طول تاریخ، چه پُر نَغز و مَغز به شکل ضربالمثل گفته و نوشتهاند:
ثبت دیدگاه