صدایی که شاه آن را به هنگام نشنید
شماری از روایتهایی که در مورد پیش از انقلاب خوانده و یا شنیده میشود، بهویژه از سوی جوانترها، موجب شگفتی بسیار است، چراکه گویی ما آن زمان نبودیم اما کم سن و سالها حضوری پررنگ داشتهاند!
ما که دوران کودکی، نوجوانی و ابتدای جوانی را پیش از انقلاب سپری کردهایم، خود تاریخی گویا و زندهایم و آن فضا و جوّ حاکم را با تمام وجود حس و لمس کردهایم و هرگز نمیتوانیم روایتهای اشتباه و وارونهگوییها را بپذیریم، چراکه نشان و نشانیهای عوضی دادن همواره چراغ راه را خاموش میکند و تصورِ غلط و توهم را جایگزینِ واقعیتها کرده و بیگانهها را در ایجاد گمراهی و سوقِ دادنِ خلایق به ناکجاآبادها یاری میدهد.
بگذریم و بهعنوان این یادداشت بپردازیم.
بهخوبی به یاد دارم چهاردهم آبان ماه سالی که در بهمنماه آن، شاه بهکلی سقوط کرد، پیام ضبطشدهای از او در رسانهای که آن زمان رادیو و تلویزیون ملی ایران نامگذاری شده بود، منتشر شد و در آن بیان کرد: «من نیز صدایِ انقلاب شما مردم ایران را شنیدم» و به فساد سیاسی و اجتماعی موجود اقرار و اعتراف کرد و قول داد که با تشکیل یک دولت ملی، خواستههای مردم را عملی کند.
(گویی پیوند شوم فساد سیاسی و اجتماعی همواره با این آبوخاک عجین شده است!)
دیوار فروریختهی اعتماد همگانی و جوّ بهشدت هیجانی آن زمان، دیگر هیچ وعدهای را نمیپذیرفت. حتی دستور به دستگیری و بازداشتِ امیرعباس هویدا، نخستوزیر و دوست وفادارِ وی و بهکارگیری بیان التماسی نیز نتوانست باور به مبارزه با فساد را در مردم به وجود آورد.
نزدیکان مُفتخور، چاپلوس و ریاکارِ شاه نیز یکی پس از دیگری با چمدانهای پُر کشور را ترک و او را با خاطراتِ تملقگوییها و سالوسیهای گذشتهی خود، رها کردند و تنها یکی دو نظامیِ ردهی بالایِ وفادار به او، تا آخر در کشور ماندند و سپس اعدام شدند.
شاه پس از ترکِ کشور و شروع دوران دربهدری از آمریکاییها نیز بالاترین سطحِ بیاعتنایی و بیوفایی را تجربه کرد بهگونهای که او را برای معالجهی بیماری تنها در یک آسایشگاه روانی برای مدتی اندک جای دادند و جز انورسادات در مصر، هیچ متحدِ زمان قدرتِ او، ذرهای وفاداری به وی نکرد.
بنده بههیچعنوان نمیتوانم تصور کنم که شاه با سرعت بسیار به خاطر بیماری سرطان درگذشت، چراکه مشاهدهی اینهمه ناوفاداری از همراهانِ زمان قدرت و ترس و وحشت از ترور از سوی چهرههای اجیرشدهی بینالمللی مانند کارلوس که از جانب خلخالی برای کشتن او مأموریت داشت، بهاصطلاح متداول «دِقمَرگ» شد.
بهراستیکه تاریخ و سرنوشتِ افراد چقدر عبرتآموز است!
ثبت دیدگاه