رؤیای «خدایگانی»!
گاهی رفتار شماری از آدمکهای پَشیز و بیارزش، ما را به یاد شعر اقبال لاهوری میاندازد که سروده است:
آدم از بیبصری بندگی آدم کرد
گوهری داشت ولی نَذر قُباد و جَم کرد
یعنی از خوی غُلامی ز سَگان خوارتر است
من ندیدم که سگی پیش سگی سَر خَم کرد
چندی پیش در نمایشِ همایشیِ پَسماند پادشاهیِ گذشته، شُماری آزمند، نقشِ بردگان و پَرَستشگَر خداوندگارانِ تُهی از خِرد و دانایی را بازی کردند و نشان دادند که دارندهی کوچکترین ارزش آدمیت نیستند و برای تکه استخوانی همهچیز خود را به نابودی کشاندهاند!
سَر بر زمین گذاشتنِ جوان آزمندی که خداوندگارِ ناتوان خود را ستایش کرد، نشان داد هنوز کسانی هستند که آدمیت خود را باور ندارند و آن را به پشیزی میفروشند و دوران بُتپَرستی و آدمک سالاری را به یادها میآورند.
ثبت دیدگاه