از دیروز تا امروز ما!
چنانچه تغییرات و تحولات در چگونگی زیست ما در چهار دههی اخیر را مورد کَنکاش و ارزیابیهای علمی قرار دهیم و در این زمینه تعصب و ملاحظاتِ غیرمنطقی گریبان گیر خود را کنار بگذاریم، به واقعیتهایی دست مییابیم که بدون تردید میتواند چراغ راه واقعیِ ما شود و اساسیترین مشکلاتی که زندگی را بر جامعه تلخ کرده است، بزداید.
متأسفانه در این دههها آنگونه که از مراکز و مراجع علمی کشور انتظار میرفت، در این زمینه راهگشایی و چارهجویی نکردهاند و متولیهای آنها را به شماری از امتیازهای فردی و شخصی مشغول داشته و از مردم دور کرده که البته بخشی از کمکاریها و یا بیکاریها دراینباره را باید منتج از فشارها و اعمالنفوذهای تشنههای قدرت و ثروت و تمامیت خواهان و زیاده خواهان دانست.
در اینجا فقط به چند نمونه از تفاوتها و تضادهای بین زندگی دیروز و امروزمان اشاره میکنیم که همچنان در فضای سرد، بیروح، خاموش و خَفَقان به گروگان گرفته شده و تنفسِ زندگیِ انسانی را بر همگان دشوار کرده است.
چگونه نگاه به ازدواج و آمار طلاق دستخوشِ تغییراتِ بسیار شده است؟
چگونه ملاک و معیارها در انتخابات از شایسته گزینی به سمتوسوی قوم و قبیله گرایی و باندبازی رفته است؟
چرا روزبهروز از شمار کوچههای افقی روحافزا کاسته میشود و جامعه چارهای جز تن دادن به کوچههای عمودیِ دلگیر و مولد افسردگی ندارد؟
چگونه رسانههای رسمی ما از مردم محوری بر مبنای تیراژ به حاکمیت محوری بر اساس آگهی کشانده شدهاند؟
چرا جشنهایی مانند چهارشنبهسوری از شادی زایی به دلهره و اضطراب گُستری و نشاط زُدایی مُبَدل شده است؟
چرا درست برخلافِ شعارهای اولیه، منابع کشور همچنان در اختیارِ پدیدهی شومی معروف به «هزار فامیل» قرار دارد و اکثریت جامعه از آنها محروم ماندهاند؟
چرا جایگاه اجتماعیِ روحانیت دَستخوش تغییراتِ مشهود شده است؟
چگونه ذائقهی مردم به غذاهایِ فوقالعاده مضر و فَست فودها مُتمایل شده است؟
چرا در عزاداری، دکترا داریم اما در شادی هنوز در سالهای ابتدایی هستیم؟
چگونه نظام خانواده دستخوشِ تغییراتِ بُنیان افکن شده است؟
و صدها چرا و چگونههای دیگری که ازجمله وظایفِ اصلی دانشگاهها و مراکز علمی کشور است که باید پاسخ آنها را بهروشنی و بدون ملاحظاتِ سیاه و فِسادزا به جامعه ارائه دهند.
ثبت دیدگاه