یک کشور چگونه بهیِکباره فرودَست میشود
در دوران گذشته کشورهای توانمند میتوانستند با جنگ و یورش، کشورهای ناتوانتر را به چنگ آورند ولی در جهان امروز چگونگی چیرگی بر کشورها دیگرگون شده و بنا به چَندوچونیِ دوران، پیشنیاز آن در پایهی نخست، پیروزی در فرمانروایی بر باورها و پِنداشتههایِ مردمان است که دیگر بایستهی سرزمینی و خاکی ندارد و تنها با چیره شدن بر اندیشهها به دست میآید.
برای کاهیدن از تَوان یک کشور و چیره شُدنِ بر آن، تنها به دِگَراندنِ پِندارها و باورها بَسنده میکنند تا بتوانند همهچیز کشوری را در چَنگالِ خود گیرند و بَهرههای بسیار بَرند.
بر این بُنیاد، دیگر تَوان سپاهی و ارتشی چَندان به کار نمیآید و چیرگیِ بر فرهنگ و پِنداشتههایِ مردمان بر هَمهچیز بَرتَری مییابد.
سُستی و زَبونی یک کشور را میتوان از ناامیدی و دلمُردگی و دلسَردیِ مردم بهویژه جوانان آن بهخوبی دریافت.
چیرگی بر یک کشور را میتوان در گُریزان شدن بَرگزیدهها و بَرترهای مردم آن و سَرگردانی آنان در جُستوجوی ناکجاآبادهایی که بهشت بَرین پنداشته میشود دریافت و به بَند و بَندگیِ بیگانه کشیده شدن آن کشور را بهروشنی دید.
تاختوتاز بیگانگان به یک کشور را میشود در پَژمُردگی و دلمُردگیِ مردم آن و آرزوهایِ بربادرفتهی آنان نگاه کرد.
تَنگدستی، بیچارگی، دَرماندگی و ….، نَمایانگَرِ چیره شدن بر مردمی است که خانهی خود را زندان میبینند و در آرزوی رسیدن به سرزمینهایِ پنداری، روزگار میگذرانند و نمیتوانند از داشتههای پُرشُمارِ خود برخوردار باشند.
و در یک سُخن:
ثبت دیدگاه