چقدر پول می گیری، مردم را بپیچونی؟!
شب گذشته تا دیروقت پای ماهواره نشسته، صبح با زور زنگ ساعت تلفن همراه با سختی بسیار بیدار میشود، شتابان کت و شلوارش را میپوشد و دوان دوان سر کوچه میرود که سوار خودرو سرویس اداره شود تا خدای ناکرده کارت حضور و غیاب خود را چند دقیقهای دیرتر نزند و با انگشت اشاره دستگاه «فینگرتاچ» را بهموقع و منظم!! سر وقت مقرر نشانه رود!
با غر و لندهای راننده سرویس و برخی از همکاران مواجه میشود و سرانجام با شتاب و سرعت سرسامآور خودرو بهخاطر جلوگیری از دیر رسیدن به اداره، تمام خطرات اینگونه رانندگی به جانها خریده میشود و با خط خطی کردن اعصاب و روان سرنشینان، عابران و رانندگان دیگر، عاقبت وارد اداره میشود و بهاصطلاح با کارت یا نشانگر اثر انگشت اعلام ورود میکند.
و اما پس از آن، اتاق به اتاق خوش و بشها را با خونسردی هرچه تمامتر انجام میدهد و مباحث علمی!!! در مورد فیلمها و سریالها، موضوعات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و … را شروع میکند، انگار که در هر زمینهای تخصص کامل دارد و از صاحبنظران برجسته و … است!! فراموش میکند که دقایقی پیش با عجلهای دیوانهوار تلاش میکرد که بهموقع به اداره برسد، حتی اگر به قیمت تصادف و کُشتار دستهجمعی و گیج و منگ کردن ترافیک شهر تمام شود!! گویی قرار بود که در جلسه بینالمللی هستهای ! شرکت کند و تمام کشورها منتظر قدوم مبارک او به انتظار نشسته بودند!
پس از انجام تمام این فرایض! و ایراد و اشکال گرفتنهای بسیار نسبت به حقوق و دستمزد و مزایا و … با همکاران، پشت میز خود جلوس میفرماید و سفره صبحانهای که بهکمک آبدارچی و مستخدم تدارک دیده است را میگستراند و توام با گوش دادن به رادیو و یا آهنگهای ذخیره شده در موبایل خود آرام آرام شکم را پر میکند.
ارباب رجوع بیچاره و سرگردان همچنان منتظر مجوز ورود به اتاق این «نوکر مردم!!» چشم به راه میماند و سکوت اختیار میکند تا به گوشه قبای این حضرت والا بر نخورد و به تلافی او را نپیچاند!!!
در پی سپری کردن این روند طولانی، سرانجام اجازه میدهد که ارباب رجوع بیچاره دست به سینه!، وارد اتاق شود و چنانچه آن روز این حضرت والا اموری مانند معاملات و احوال پرسیهای فامیلی و … تلفنی را تدارک ندیده باشد، نیمنگاهی به پرونده مراجعه کننده میکند و در صورت داشتن منفعت!! لحظاتی را به کار وی میپردازد.
اما اگر خدای ناکرده! پرونده بدون منفعت بوده و یا اینکه ارباب رجوع باب میل حضرت سلام نکرده و بله قربان درست و حسابی نگفته باشد، چنان پیچانده میشود که راه خانه خود را گم کرده و یا بیهوش میشود و از حال میرود! و تازه این درصورتی است که حضرت والا آن روز کارهای شخصی بیرون اداره نداشته و با لطایفالحیل برگ ماموریت پرنکرده و خودرو اداره را به خدمت شخصی نگرفته و یا اینکه بهانه جلسه و … کارسازی نکرده باشد!
که البته تمام این ویژگیهای حضرات «نوکر مردم!!» ناشی از مدیریت بهروز و شایسته مدیرانی است که کارایی و انضباط را فقط و فقط در ورود و خروج بههنگام کارکنان میدانند و فاصله بین این دو برای آنان از هیچ اهمیتی برخوردار نیست!
بگذاریم و از ادامه روند کاری این حضرات والا بگذریم.
اینگونه رفتارها و عملکردها انسان را به یاد فیلم «چند میگیری گریه کنی؟» میاندازد که در این مورد نیز باید گفت: «ماهانه چقدر حقوق میگیری تا مردم را بپیچانی!!!، هرچند که عملکرد گریهکنندگان در سوژه این فیلم حداقل به رضایتمندی پرداختکننده پول و دستمزد منجر میشود.
بخش بازرسی مجموعه نیز سرگرم تهیه گزارش عملکرد! و اقدامات شایسته بر روی کاغذ و تبلیغات شخصی، در خواب غفلت و بیخبری، روزگار را سپری میکند! که البته خود نیاز به بازرسی ویژه دارد! و تنها دل خوش کرده به اینکه همگان از شخص او میترسند و حساب میبرند!! و در مقابل وی تعظیم میکنند! و در توهم خود چقدر هم که سرخوش است و نمیداند همگان منتظرند تا روزی به زمین بخورد و به تلافی دیکتاتوریهای او، مشت و لگدی بر سرش نثار کنند.
تمام این مصیبتها در عین حالی است که بخشی از امور اداره به اصطلاح برونسپاری شده و هفت خوانی که ارباب رجوع کتک خورده و بیچاره به اجبار باید طی کند را به هشت خوان تبدیل کردهاند البته با پرداخت حقالزحمهای اضافی!، چراکه داستان مراکز پیشخوان نیز آنچنان غمگنانه است که خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل! و میتواند سوژه ساخت چند سریال پرمخاطب شود!
ثبت دیدگاه