این یادداشت دیماه سال ۱۳۹۲ منتشر و امروز به قالب جدید سایت نانونشته ها منتقل شده است.
هیچکس مقصر نبود، جز من و برف
اصولا چه معنی داشت که این دیو سپید بدون اجازه مسئولان دلسوز و مردمی دستگاههای «خدماترسان!» وارد شهری شد که به دست شایستگان و نخبگان میچرخد و
مردم پرتوقعی که مطالبات آنان (به قول یکی از همین مسئولان عزیز)، بیخود و بیجهت بالا رفته را به اعتراض وادار کرد که چرا برق خانههایشان یکی دو روزی قطع شده و ساعاتی را بدون آب گذراندهاند و ….
مگر بنا به گفته یکی دیگر از همین مسئولان مردمدار دستگاههای «خدماترسان!» چند کشته دادهایم! که عنوان «بحران» را به کار میبرند؟ و ….
با اجازه چه کسی این برف لعنتی به جای همدان و تبریز و … پا به شهری گذاشت تا دل مسئولان زحمتکش آن را به درد آورد که ندای «استعفا میدهم، استعفا میدهم» سر دهند؟! و آیا فکر نمیکرد خدای ناکرده یکی دو تا از همین مسئولان دستگاههای «خدماترسان!» غیرتشان به جوش آید و جا پای فلان مسئول ژاپنی بگذارند و دست به خودکشی بزنند؟!!
این دیو سپیدروی سیهبخت چه حقی داشت که به کمک مخالفان اجرای طرح محدوده ترافیک کلانشهر شیراز بیاید و زمینه آلودگیهای بیشتر و بیشتر و مرض و درد و رنج و … را فراهم سازد؟!
این میهمان ناخوانده با چه هدفی بهانه به دست مشتی رسانه …. داد تا چشم خود را ببندند و هرچه میخواهند به قلم بیاورند و زحمتکشان و «عاشقان خدمت» و «بیزار از میز و سمت و عنوان» که بر اساس احساس تکلیف! سمتها را پذیرفتهاند را زیر سئوال ببرند؟!
مهمتر اینکه چرا برای این دل بیصاحب زیباپسند و عاشق، آنچنان دلربایی کرد تا به وجد بیایم و غافل از این همه مصیبت، زبان به تمجیدش بگشایم و با زنده شدن خاطرات کوچهها و بامهای کودکیم، صفای دلها را بیاد بیاورم و آدم برفیهایی را که برای دوستان و بچههای هممحلهای درست میکردیم تا به شادیهای آنان بیافزاییم، در ذهن مرور کنم و …
راستی آن زمانها که اینهمه مالیات و عوارضبگیر، جریمه نویس و مدعی … نبود و خودمان به امور خود میپرداختیم، چرا هیچ مشکلی پیش نمیآمد و برف مرواریدهای سپیدی را مینمود که قلبهای مهربانمان را به یکدیگر نزدیک و نزدیکتر میکرد و با سردی خود، به خانه دلها گرمی دلچسب وصفناپذیری را میبخشید؟
آن زمانها که هوای طبیعی تنفس خود را با این همه قوطی آهنی متحرک، به زهر و سم آغشته نکرده بودیم، برف گوشه چشمی را به بهشت وعده داده خدا میگشود و مهر و عاطفه را با نشانهای از دریای بیکران عشق خدایی نمایانگر میشد.
پس هیچکس در این حوادث، یا به قول اندیشمندان!! «بلایای طبیعی!!» مقصر نبود جز من و دلم و این سپیدروی سیهبخت!
ثبت دیدگاه