سِپید یا سیاه و دیگر هیچ!
بیشَک نخستین انگیزهی رفتن بهسوی خِردسوزی و خِرددوری، زیادهرَوی و گزافهگویی در کُنشها و واکُنشهایِ کسانی است که چشم بر راستینگیها بَسته و جُز گِرایشهای درونی خود را نمیبینند و نمیخواهند ناهَمسوییها را دریافت کنند.
اینان تنها سُخنانی را درست میپندارند که هَمراستا با خواستههای درونیشان باشد و هرگز به ذهن و اندیشهی خود روادید نمیدهند که بهجُز گرایشهای خود را بپذیرد و دیگر نِگرشها را مورد ارزیابی قرار دهد.
همواره در دِرازنایِ زَمان، گزاف اندیشان پایههای خودکامگی را برپا و اُستوار داشتهاند و مَردمان را در چَنگالِ تَک سالاری گرفتار کردهاند.
زمانی جز مَرگ و مُردن و نابودشدن برای شاه چیز دیگری را نمیپذیرفتند و همینها در زمانی دیگر از او چنان بُتی ساختند که گویی هیچ دلبری یارایِ هماوردی با پادشاه را نداشته است!
در کوتاهسخن باید گفت که هَمواره، خودکامگی و تَک سالاری زاییدهی رَفتار و گُفتار و پِندارِ گزاف اندیشانی بوده است که با دوری از خِرد و دانش، پایههای گِرفتاریها و رَنجشهای مردمان را استوار کردهاند و ساختمانِ زورگویی و زورداریهای خودکامگان را برپا نهادهاند.
امروز نیز آنچه مایهی نِگرانی و تَرس از آیندهای تَباه و تاریک شده، همین گزافه اندیشی های نابِخردانه و شورمندی است که دامانِ گروهی از مردم را گرفته و آنان را ناخواسته به دَرّهی رَنج و آزار رَهنمون میکند.
ثبت دیدگاه