بیمارستان یا شکنجهگاه!؟
در کلانشهر شیراز بیماری که حالت اورژانسی دارد، راهی جز تماس با اورژانس برای گذران روند مداوا ندارد اما لاجرم و بهناچار بنا بر ضوابط موجود! باید او را به بیمارستان سعدی این شهر ببرند و با برخوردها و صحنههایی روبهرو کنند که نهتنها از مداوا پشیمان شود بلکه با دهها خاطرهی تلخ به همراه چند بیماری دیگر این بیمارستان را ترک کند.
در ابتدای ورود با اَخم و غُرولُندِ مسئولان و مأموران پذیرش مواجه میشود که خطاب به مأمور اورژانس با تلخی تمام میگویند چرا بازهم بیمار به اینجا آوردهاید؟! سرمان شلوغ است و تخت خالی نداریم و ….
بیمار بیچاره هم که از درد به خود میپیچد باید علاوه بر رنج بیماری، تمام این تُرشروییها و حتی گاهی توهین و … را تحمل کند تا بلکه کسی پیدا شود و به داد او برسد.
مراجعهکنندهها نیز برخی مشغول دادوفریاد از اینهمه بیداد هستند و شماری دیگر، سر در گریبان خود فرو برده تا نکند از روی لجبازی مشکل دیگری را برای آنان بتراشند!
تنها بخشی که خیلی زود به وظایف خود عمل میکند، حسابداری بیمارستان است که بیمار و یا همراه او را مجبور میکند پیش از هر اقدامی هزینهها را پرداخت کند!
به دلیل نبود پتو نیز بیمار بیچاره باید ابتلا به سرماخوردگی و یا سینهپهلو را به جان بخرد و رنج سرما را همراه با دیگر رنج های خود بپذیرد.
برای هر وسیلهای ابراز کمبود و یا نداشتن میکنند تا بیمار و یا همراه او خود هر نداشتهای را به داشته تبدیل کند!
ایکاش مانند دیگر پویشهایی که مدام راه میاندازند، یک پویش را نیز به کمک به فقر و تنگدستی این بیمارستان کارسازی میکردند تا خود مردم تمام ملزوماتِ قدیمیترین و معروفترین بیمارستان این استان و بلکه کشور را تهیه کنند و بدانند که این پویش بهیقین به خانه رواست و به جاههای دیگر حرام!
ایکاش راهیابی افرادی که مشکل اعصاب و روان به خاطر مشکلات شخصیتی و احساسِ کمبودهای گوناگون دارند را به کادر درمان مسدود و ممنوع میکردند تا آبروی کلانشهری که به قطب پزشکی کشور و حتی خاورمیانه شهرت یافته است، بیش از این نرود.
ایکاش پای دلالان برخی از پزشکان که برای گسیل کردن بیمار به مطب خود از شماری راهیافته به اینگونه بیمارستانهای دولتی سوءاستفاده میکنند کوتاه میشد تا شماری از مطبها به تجارتخانه تغییر ماهیت نمیداد و مردم بیچاره را اینهمه سرکیسه نمیکردند.
ثبت دیدگاه